Open Map
Close Map
N
Projections and Nav Modes
  • Normal View
  • Fisheye View
  • Architectural View
  • Stereographic View
  • Little Planet View
  • Panini View
Click and Drag / QTVR mode
Share this panorama
For Non-Commercial Use Only
This panorama can be embedded into a non-commercial site at no charge. Číst dál...
Do you agree to the Terms & Conditions?
For commercial use, contact us
Embed this Panorama
WidthHeight
For Non-Commercial Use Only
For commercial use, contact us
LICENSE MODAL

0 Likes

Assar Art Gallery Jan Feb 2014 Samira Alikhanzadeh Departed And Yet Remaining 04
Tehran

سمیرا علیخانزاده

رفتن اما بازماندن

کره های خالی چشم می دانستند

که معرفت، غیرواقع را بیش می کند

و همه ی بازی، آینه ای است بازتابیده در آینه ای دگر

 

ویلیام باتلر ییتس

 

مجموعه ی "رفتن اما بازماندن" سمیرا علیخانزاده شامل تصاویری تناقض آمیز از وحدت و کثرت، سکون و حرکت، حضور و عدم حضور و زمان و بی زمانی است. به تعبیری، تقارن و توازن دقیق این آثار، ساختار فیثاغورثی کلیت طرح (که متشکل از قطعات پِلکسی گلَس قزحسانِ مدوری است در ردیف هایی کنار یک دیگر از چهره ی ایراندخت ، زن جوانی در دهه ی 1310) قاعدتا باید بیننده را به سوی ثبات و قابل پیشبینی بودن سوق دهد، اما درعوض حس جستجو و اکتشاف را در او برانگیخته و ارتباطی عمیق و آرام با حرکتِ زمانمند و مکانمند ایجاد می کند. بازی کمّی این تک عکس، در نماهایی متعدد از رخِ کامل و نیمه -ی زن، موجب گذر از زمان و مکان می شود، همچون داوودِ بِنینی. هر تصویرگویی یکی از زوایای صحنه ی زندگی است که از منظر ی متفاوت گرفته شده و بدین ترتیب حرکت را القا می کند.

تصاویر تکرار شونده ی ایراندخت محبوس درآینه، فراوانیِ مفرط حضورِ مادی را به ذهن می آورد. این تصاویر با چنان راحتی و انعطافی کنار یک دیگر چیده شده اند که سلیس و پویا بنظر می رسند، همانطور که به لحاظ روانی نیز تجربه ها و موقعیت های تاریخی مختلفی را به تصویر می کشند. چه آن ها را در ترتیبی منظم و پیاپی ببینیم یا درهم و بدون نظم نگاهشان کنیم، تصاویر، بازگو کننده ی زندگی ای در طول زمانند. این حالت های مختلف که هر یک متعلق به زمانی کوتاه است، به هر حال، مفهوم زمانیتِ ممتد در بهترین حالت ممکن اند. نماهای مختلف از ایراندخت با دلالت تلویحی بر واپس گرایی ها و بازشدگی های روانشناختی زمانی بی پایان را بوجود می آورند. بدین ترتیب این واریاسیون ها سیالیتی در زمان و مکان ایجاد کرده و گواهی می شوند بر اثبات زندگی ای که او زیست و احساساتی که او تجربه کرد.

علیخانزاده از ورای این واریاسیون ها هارمونی های موسیقایی خاطره انگیزی خلق کرده است، صداهایی همراه با ملودی هایی که به قعر بجاترین پرسش های وجودی می رسند. او با استفاده از تک نشانه ای برای بلند کردن شخصیت اصلی و بالا بردن او به مکانی که واقعی اما بیش از هر چیز رویاگونه، حسرت بار و اندوهگین است به فرمولی نو برای ایجاد حرکت دست یافته است. این آینه-ها که هر یک واحدی مستقل اند، گویای شعر اشتیاق و لطافت فرسوده ی زمان های از دست رفته و خاطرات به یاد ماندنی اند.

نکته ی قابل توجه تر آن که "رفتن اما بازماندن" همچون لوحی نانوشته است؛ سنگ لوحی داخلی و پیشین که انرژی ها و تجارب ما بر آن ظاهر می شود. با تغییرات نور و ناپدید شدن پرتره ی ایراندخت، چهره ی مشاهده گران در آینه های چند لایه پدیدار می شود. با این ابزار، بیرون به سوی درون حرکت می کند و ایراندخت به پلی به زمان و مکان ما تبدیل می شود. با بازتاب تصویرمان در آینه ها ما در سرنوشت او شریک می شویم و بدین ترتیب زندگی و تارخچه ی تک تک بیندگان با هنر درهم آمیخته می شود. از میان رفتن ایراندخت، عینیت یافتن مخاطب است و ما از مکانی به مکان دیگر و از زمانی به زمان دیگر سیر می کنیم و این همانستی را از جهان واقع به فضاهای موهوم هنر می بریم و برمی گردانیم. این میزان از گرایش شاعرانه ی علیخانزاده موجب می-شود با واقعیت و وهم همچون رقص میان تصاویر بدون واسطه که در آن تخیل و واقعیت مادی در یک سطح قرار می گیرند برخورد شود. تصویر ایراندخت به جای ما و دیگری نمونه ای از تمامیت هستی است. چنین خصلتی، آیا، شگفت انگیز نیست؟ آیا حس یکی بجای چندین نفر و دیگری بجای "من" به کار آن تجربه ی ذهنی نهایی نمی آید؟

این آثار این پرسش را مطرح می سازند که آیا هنر و واقعیت یکی است؟ احتمالا خیر، اما واقعیت از ورای آینه ی هنر درک می-شود–از ورای آینه ی تاویل. بازتاب های واقعیت که در این آینه حبس شده اند ما را به حرف وا می دارند. درغیر این صورت، ما حرفی برای گفتن نداریم. ما با دیدن بازتاب زندگی در شیشه ای که به ما می نگرد به سواحل معنا و محاسبات وجودی می رسیم. در آثار سمیرا، این جابجایی میان هنر و واقعیت، میان رویا و معرفت موجب حیرت ما می شود. همان طور که ییتس مدعی بود که حقیقت و معرفت "آینه ای بازتابابیده در آینه ای دگر" اند. آن چه سمیرا به ما نشان داده است نه تنها رود زمانِ ایراندخت است که او خود بر آن شناور بود و در آن شنا کرد و به اعماق فرو رفت، بلکه سفر ما نیز هست. ایراندخت، با همه ی جوانی و شادابیش در تمامی آینه ها، در زمان پیش نرفته، پا به سن نگذاشته و نمرده است–آن گونه که برای ما اتفاق خواهد افتاد. 

 

عباس دانشوری، استاد تاریخ هنر و رییس دانشکده ایالتی کالیفرنیا، لس آنجلس

-------------------------

  پرتره ی مورد استفاده ی سمیرا علیخانزاده از ایراندخت در سال 1316 گرفته شده است. ایراندخت در سال 1390 در سن 94 سالگی درگذشت.

Samira Alikhanzadeh

Departed and Yet Remaining

 

       Empty eyeballs knew

       That knowledge increases unreality, that

       Mirror on mirror mirrored is all the show.

       –– W. B. Yeats

Samira Alikhanzadeh’s “Departed and Yet Here” series contains paradoxical images that embody unity and multiplicity, stillness and motion, presence and absence, time and timelessness. In one sense, the strict symmetry and balance of these works, the Pythagorean structure of the overall design (made of circular iridescent plexiglass that is arranged in rows and encloses various head shots of a young female of the 1920s, Irandokht1), should impel one toward stability and predictability. And yet, the pieces evoke a sense of exploration and engender a quiet, deep connection to temporal and spatial motion. The quantitative play of this singular image, in various partial and full views, makes for movement across space and time, as does Bernini’s “David.” Each image is one angle of the panorama––suggesting motion caught from life’s various perspectives.

The repeated images of Irandokht held in the mirrors evoke an extravagant abundance of material presence. They are designed and arranged with such elastic ease that they appear fluent and dynamic as they psychologically portray various historical niches and experiences. Viewed sequentially, or in any random order, the images are the unfolding of a life in time. These various poses, though assigning a short duration, are nevertheless the concept of extended temporality at its best. The different views of Irandokht give rise to interminable time by alluding to countless psychological regresses and extensions. The variations thus create fluidity in time and space, substantiating the life she lived and the emotions she experienced. 

Through these variations, Alikhanzadeh has created evocative musical harmonies, sounds with melodies that reach deep and wide into the most pertinent of existential questions. She has arrived at a novel formula to depict motion using a single sign to lift up the central figure into a space that is real but, above all, dreamlike, wistful, and forlorn. These mirrors, each an independent unit, bespeak the poetry of passion and the effete grace of lost times and haunting memories.    

More significantly, “Departed and Yet Here” is a tabula rasa, a blank slate interior and anterior to which unfolds our energies and experiences. For as the light changes and the portraits of Irandokht vanish, the faces of the observers appear on the multiple mirrors. Through this device, the outside moves inside and Irandokht becomes the bridge to our own time and spaces. We share her fate as the mirrors reflect us, integrating each viewer’s life and history with the art. The evanescence of Irandokht is the onlooker’s materialization, and we peregrinate from space to space, time to time, transmuting identity from the real into the illusory spaces of art and back. This measure of Alikhanzadeh’s poetic proclivity treats reality and illusion as a dance of unmediated images, where substance and imagination occupy the same plateau. The image of Irandokht as us and as the other is a model for the totality of Being. Is not this quality mystical? Are not the sense of the one as many and the other as “I” grist for the ultimate subjective experience? 

These works give rise to the question, Are art and reality one? Perhaps not, but reality is understood through the mirror of art—the mirror of interpretation. Reflections of the real caught in this mirror make us talk. Otherwise, we have nothing to say. We arrive at the shores of meaning and existential reckoning when we see life’s reflection in a looking glass. This switch in the work of Samira between art and reality, between dream and knowledge, makes us wonder, just as Yeats claimed that Truth and knowledge are “mirror on mirror mirrored.” What Samira has shown us is not only Irandokht’s river of time on which she floated and in which she swam and drowned, but also our own journey. She, though young and youthful in all her mirrors, has nevertheless moved on in time, aged, and died––as will we. 

Abbas Daneshvari, PhD, Chair, Department of Art, Professor of Art History at University of California, Los Angeles

1 The portrait of Irandokht, used by Samira Alikhanzadeh, was taken in 1937. Irandokht died in 2011 at the age of 94. 

نمایشگاه آثار " سمیرا علیخانزاده " با عنوان " رفتن اما بازماندن " بهمن 1392 گالری اثر

http://www.artin360.com/Assar.htm

More About Tehran

Overview and HistoryTehran is the capital of Iran and the largest city in the Middle East, with a population of fifteen million people living under the peaks of the Alborz mountain range.Although archaeological evidence places human activity around Tehran back into the years 6000BC, the city was not mentioned in any writings until much later, in the thirteenth century. It's a relatively new city by Iranian standards.But Tehran was a well-known village in the ninth century. It grew rapidly when its neighboring city, Rhages, was destroyed by Mongolian raiders. Many people fled to Tehran.In the seventeenth century Tehran became home to the rulers of the Safavid Dynasty. This is the period when the wall around the city was first constructed. Tehran became the capital of Iran in 1795 and amazingly fast growth followed over the next two hundred years.The recent history of Tehran saw construction of apartment complexes and wide avenues in place of the old Persian gardens, to the detriment of the city's cultural history.The city at present is laid out in two general parts. Northern Tehran is more cosmopolitan and expensive, southern Tehran is cheaper and gets the name "downtown."Getting ThereMehrabad airport is the original one which is currently in the process of being replaced by Imam Khomeini International Airport. The new one is farther away from the city but it now receives all the international traffic, so allow an extra hour to get there or back.TransportationTehran driving can be a wild free-for-all like some South American cities, so get ready for shared taxis, confusing bus routes and a brand new shiny metro system to make it all better. To be fair, there is a great highway system here.The metro has four lines, tickets cost 2000IR, and they have segregated cars. The women-only carriages are the last two at the end, FYI.Taxis come in two flavors, shared and private. Private taxis are more expensive but easier to manage for the visiting traveler. Tehran has a mean rush hour starting at seven AM and lasting until 8PM in its evening version. Solution? Motorcycle taxis! They cut through the traffic and any spare nerves you might have left.People and CultureMore than sixty percent of Tehranis were born outside of the city, making it as ethnically and linguistically diverse as the country itself. Tehran is the most secular and liberal city in Iran and as such it attracts students from all over the country.Things to do, RecommendationsTake the metro to the Tehran Bazaar at the stop "Panzda Gordad". There you can find anything and everything -- shoes, clothes, food, gold, machines and more. Just for the sight of it alone you should take a trip there.If you like being outside, go to Darband and drink tea in a traditional setting. Tehranis love a good picnic and there are plenty of parks to enjoy. Try Mellat park on a friday (fridays are public holidays), or maybe Park Daneshjou, Saaii or Jamshidieh.Remember to go upstairs and have a look around, always always always! The Azadi Tower should fit the bill; it was constructed to commemorate the 2500th anniversary of the Persian Empire.Tehran is also full of museums such as:the Contemporary Art Museumthe Abghine Musuem (glass works)the 19th century Golestan Royal Palace museumthe museum of carpets (!!!)Reza Abbasi Museum of extraordinary miniaturesand most stunning of all,the Crown Jewels Museum which holds the largest pink diamond in the world and many other jaw-dropping jewels.Text by Steve Smith.


It looks like you’re creating an order.
If you have any questions before you checkout, just let us know at [email protected] and we’ll get right back to you.